روزی دو مرد، یکی شیعه و دیگری سنی، با هم بر سر اینکه حق با کدام یک از بزرگان صدر اسلام بوده است، سخت جدل میکردند. کارشان از گفتوگو گذشت و به مشاجره و درگیری کشید؛ چنانکه رهگذران میانشان آمدند و آنان را برای داوری نزد حاکم شهر بردند.
حاکم با دیدن چهرههای برافروختهٔ آن دو، گمان برد بر سر مال یا جان یا آبرویی نزاع کردهاند. گفت:
«موضوع دعوا چیست؟»
هر دو با حرارت، واقعهای را بازگو کردند که قرنها پیش رخ داده بود؛ درباره اینکه خلافت حق چه کسی بود و کدامیک برتر بوده است.حاکم لحظهای ماند، سپس سر به اندوه تکان داد و گفت:
«شگفتا! صاحبان آن ماجرا هزار سال پیش رفتهاند و امروز در پیشگاه خدا پاسخگوی اعمال خویشاند؛
و شما،
پس از این همه زمان، هنوز گرمِ جنگ بر سر کاری هستید که نه شما دیدهاید و نه امروز سودی به حالتان دارد؟»

آنگاه ادامه داد:
«اگر برادری در کنار شما گرسنه بماند و شما از او روی بگردانید، خداوند از شما خواهد پرسید؛
اما بر سر کارهای گذشته کسی شما را بازخواست نخواهد کرد.»
سپس به آن دو آموخت که اختلاف، اگر به دشمنی بینجامد، از جهل است؛
و دانایی آن است که هرکس راه خود را بر پایهٔ اخلاق و انسانیت بنا کند.
دو مرد شرمنده شدند، آشتی کردند و رفتند.
همونطور که ما بوشهری ها ، با تاسف شاهد این هستیم که هر مهمانی به شهرمون میاد ، سفارش شده که غذاشو بره از "شهرغذا" بگیره در صورتی که خودمون با شناختی که از شهرمون داریم از جاهای دیگه که بهترین غذاها رو دارن غذا میگیریم ، مطمئنا مردم شهرهای دیگه هم شناختی از شهرشون دارن که مهمانان اون شهر ندارند و جاهایی رو میشناسند که دیگرون شاید اسمش رو هم نشنیده باشند.
به عنوان مثال واضح , مردم مشهد حرص میخورند وقتی میبینند هر مهمانی به شهرشون میاد ، زعفرونش رو میره از فروشگاههای "ممتاز" میخره در صورتی که مشهدیها از اونجا نمیخرن و اون رو بی کیفیت میدونند.این تجربه و مشابه اون باعث شد در کازرون با دوستی تماس بگیرم و جویای رازهای شهرشون بشم.یا ما بوشهری ها هروقت بخوایم غذایی با کیفیت و خوشمزه ازیک بیرون بر خریداری کنیم از بیرون بر آویشن خریداری میکنیم و استثنا قلیه ماهی رو فقط از عامو حسین.ولی میهمانان شهرمون یا از آب انبار قوام یا میداف و یا شهرغذا غذای خودشون رو تهیه میکنند.
در ابتدای ورود به کازرون از طرف یکی از دوستانم پیشنهاد شد که اگر خواستم کباب بخورم از ورودی کازرون و در نزدیکی دانشگاه آزاد بنام قشقایی خرید کنم.در صورتی که دوست کازرونیم تاکید موکد داشت که بهترین کباب کازرون رو باید از بازار نمدمالی در خیابان شهدای شمالی , کبابی میرشکاری خریداری کنم که انصافا توصیه خوبی بود و کباب خوش طعمی بود.
هدف از رفتن به کازرون , لذت بردن از طبیعت و مکانهای جالب تاریخی اون بود مانند معبد آناهیتا و غارشاپور و امامزاده سید حسین که اقامتگاه خوش آب و هوایی داره.همینطور خرید انار و ذرت و زرشک کوهی که در سفر قبلیم که از تهران برمیگشتم و از طرف مرودشت میومدم واقعا زیر زبونم مزه کرده بود و انار کوهمره و ذرتی که اطراف مرودشت بود واقعا برام لذتبخش بود.
به بهونه تهیه غذا , پام به بازار نمدمالی کازرون باز شد که در اصل فقط یک کارگاه نمدمالی اونجا دیدم که مرد مسنی در حال کار با دستگاه سنتی نمد بود و نمد میبافت.پیشش رفتم و از نمد ها پرسیدم.قیمت خیلی مناسبی میگفت و از ته دل هم غصه داشت.گذاشتم بیشتر حرف بزنه و درد دلش باز بشه.با غصه میگفت ما آخرین نسلی هستیم که نمد میسازیم و میبافیم و بعد از ما این کار از بین میره.راست هم میگفت و من بشخصه سراغ ندارم در نسل خودم و یا بعد از ما کسی علاقه به این کارهای سنتی داشته باشه.یک نمد بزرگ ازش خریدم به قیمت 1 میلیون و دویست هزار تومان.هنوز نمش خشک نشده و خونه من بو گرفته.اما بویی که واقعا بوی طبیعت رو میده و البته طویله 
ادامه دارد...
وقتی صدای تق تق بست های طولانی ترین پل خاورمیانه یعنی پل مُند در حد فاصل شهرستان دشتی تا شهر کاکی رو زیر چرخهای ماشینم شنیدم , انگار تاره متوجه شدم به خودم تونستم جرات بدم و پا در سفری بزارم که شاید جراتش رو نداشتم.سفری دور و طولانی به جزیره زیبای قشم.جزیره ای پر از سنت و اسرار.شاید اگه عشق دیدن همسفرهای عزیز تور روسیه نبود , این راه رو نمیپیمودم و سختی این راه رو به جون نمیخریدم. اما اشتیاق دیدن همسفر های عزیزم آقا بهنام و همسر گرامیشون هر لحظه بهم جرات میبخشید چرا که این اولین بار بود که با ماشین شخصیم پا به بیرون از شهر بوشهر میگذاشتم.
نرم افزار "نشان" هم واقعا بهترین راهنما در این راه ناشناخته بود که اگر نمیداشتمش , بارها و بارها راه رو گم میکردم.
در ابتدای راه که از عسلویه رد شدم متوجه ترافیکی سنگین سربالایی شدم که ظاهرا بدلیل یک تصادف زنجیره ای ایجاد شده بود.آروم زدم کنار و صبر کردم تا این حجم عظیم ترافیک رفع بشه و بعد راه رو ادامه دادم.سعی میکردم از رفتارهای بقیه راننده ها تقلید کنم چون هنوز تجربه ای آنچنانی نداشتم.بعد از عبور از شهرستان پارسیان ( گاوبندی ) با خیابان های بسیار باریکی مواجه شدم که با وجود عرض خیلی کم بصورت دو طرفه هم بودند.البته بعد ها متوحه شدم این خیابان ها کاربرد آنچنانی ای ندارند و اغلب مردم استان هرمزگان به سمت شرق این استان کشش دارند و به اون سمت رفت و آمد میکنند.کارهایی از قبیل قاچاق بنزین و گازوئیل و احشام.
غذای محلی این استان "گوبولی " نام داره که همون "مچبوس" شهرستان نخل تقی استان بوشهره با غلظت ادویه کمتر.ترکیبی از برنج و انواع ادویه جات مخصوص عربی و مرغ یا ماهی.در رستورانی بنام لذیذ در بندر خمیر این غذا رو سفارش دادم ولی خوشمزگی اون به اندازه مچبوس بوشهری نبود.راه پر بود از مساجد و مقدسات اهل تسنن مسلمان.
بالاخره به بندر پل رسیدم و با کشتی لندینگ گراف به جزیره قشم رسیدم.
ادامه دارد ....

در مجلسى از ژولیده نیشابوری پرسیدند، میتوانی فی البداهه شعری بگویی که ده تا کلمه “دل” در آن باشد و هرکدام معانی مختلفی داشته باشند؟ژولیده رباعی زیر را در همون مجلس سرود:
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻔﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ، ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ، ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
برای اینکه هنگام اتصال VPN از نوع L2TP در ویندوز، بتوانید برخی آدرسهای شبکه (مثلاً شیرهای شبکه داخلی یا محلی) را بدون استفاده از تونل VPN باز کنید (یعنی ترافیک آنها از VPN عبور نکند)، باید: